گلوبند
رها کردن نوزادان
در وحش این پرتگاه هولانگیز
در هراس سر در گمی مادران
و دختران پریده رنگ در تبعیدِ «بودن»
دخترک!
بر زنجیر این گلوبند که آویزانی
گلوبند سنگهای ارزان، سنگهای شرم
با دو پنجهی نازک
دستهایت را رها کن
و در معبد سینهی من فرود آی
تا تو را به خداییاش برگزینم
در گریزی از شرم
گردن فراز
درد را حاشا می کنی
اما نگاهت
تا که از کرانهی پلکهایت به در می زند
رازت را پوشیده نمی دارد
پس شرم را به آسمان ببخش
و مریدان زمینیاش
که در پاداش بزهکاری هاشان
جلوه به ستاره می کنند
بنگر!
بر فراز این پرتگاه
هرشب
غوغای ستاره است
گرم و سرخ در شهوت تابیدن
اما بی یافت تو
حتی در خاطرهی پاره سنگی سرد
پس شکوه کنان به دامان دریا
شرم ستاره ها را تلخ گریستم
دریای منقلب در بیزاریش
سینه به آسمان کشاند
و ستاره ها را در خود فرو کشید
و به نطفهاش بازگشت
در غلظتی فشرده
تا که مرواریدی گردد
بایسته
بر گلوبندی
آویز گلوگاه انباشته از بغض تو
مرضیه شاهبزاز
آتلانتا، اوت ۲۰۰۸