Jan 152010
 


گلوبند


رها کردن نوزادان

 در وحش این پرتگاه هول‌انگیز

  در هراس سر در گمی مادران

و دختران پریده رنگ در تبعید‌ِ «بودن»

دخترک!

 بر زنجیر این گلوبند که آویزانی

  گلوبند سنگهای ارزان، سنگهای شرم

   با دو پنجه‌ی نازک

دستهایت را رها کن

  و در معبد سینه‌ی من فرود آی

   تا تو را به خدایی‌اش برگزینم

در گریزی از شرم

 گردن فراز

  درد را حاشا می کنی

اما نگاهت

 تا که از کرانه‌ی پلکهایت به در می زند

  رازت را پوشیده نمی دارد

پس شرم را به آسمان ببخش

 و مریدان زمینی‌اش

که در پاداش بزهکاری هاشان

 جلوه به ستاره می کنند

بنگر!

بر فراز این پرتگاه

  هرشب

  غوغای ستاره است

  گرم و سرخ در شهوت تابیدن

اما بی یافت تو

 حتی در خاطره‌ی پاره سنگی سرد


پس شکوه کنان به دامان دریا

  شرم ستاره ها را تلخ گریستم


دریای منقلب در بیزاریش

 سینه به آسمان کشاند

  و ستاره ها را در خود فرو کشید

و به نطفه‌اش بازگشت

 در غلظتی فشرده

تا که مرواریدی گردد

 بایسته

  بر گلوبندی

   آویز گلوگاه انباشته از بغض تو


مرضیه شاه‌بزاز

آتلانتا، اوت ۲۰۰۸

 Posted by at 12:21 PM

 Leave a Reply

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

%d bloggers like this: