May 072013
 

سروده ی Pat Maro

ترجمه از مرضیه شاه بزاز

بیا لامیگرا بازی کنیم

من می شم ژاندارم مرزی

تو زن مکزیکی

من با عینک دودی و درجه

تو  بدوی، فرار کنی،

اما نتونی در بری

چونکه من جیپ می رونم

می گیرمت، هر جا دلم خواس می برمت

حرف هم  نزن

نه حرفاتو می فهمم، نه  اسپانیولی بلدم

به همه جات دس می زنم

صدات م اگه در بیاد،

چکمه دارم

لگد دارم

دستبند دارم

تفنگ دارم

یک، دو، سه

آماده؟

بدو!

۲

بیا لامیگرا بازی کنیم

تو بشو ژاندارم  مرزی

من زن مکزیکی

جیپ تو پنچر می شه

آفتاب داغ تو را دنبال می کنه

کلاه، عینک، مدال، چکمه، تفنگ

فقط بارتو سنگین می کنه

من این کویرو می شناسم

می دونم کجا خستگیمو در کنم،

از کجا آب بخورم

آه،  من تنها نیستم

آوازمان را می شنوی

و صدای خنده های ما را در باد

“چشمه ی آب شیرین اینجاست، اینجاست، اینجاست”

اما تو  اسپانیولی نمی فهمی

یک، دو، سه

آماده!

 Posted by at 8:44 PM