سروده ی Pat Maro
ترجمه از مرضیه شاه بزاز
بیا لامیگرا بازی کنیم
من می شم ژاندارم مرزی
تو زن مکزیکی
من با عینک دودی و درجه
تو بدوی، فرار کنی،
اما نتونی در بری
چونکه من جیپ می رونم
می گیرمت، هر جا دلم خواس می برمت
حرف هم نزن
نه حرفاتو می فهمم، نه اسپانیولی بلدم
به همه جات دس می زنم
صدات م اگه در بیاد،
چکمه دارم
لگد دارم
دستبند دارم
تفنگ دارم
یک، دو، سه
آماده؟
بدو!
۲
بیا لامیگرا بازی کنیم
تو بشو ژاندارم مرزی
من زن مکزیکی
جیپ تو پنچر می شه
آفتاب داغ تو را دنبال می کنه
کلاه، عینک، مدال، چکمه، تفنگ
فقط بارتو سنگین می کنه
من این کویرو می شناسم
می دونم کجا خستگیمو در کنم،
از کجا آب بخورم
آه، من تنها نیستم
آوازمان را می شنوی
و صدای خنده های ما را در باد
“چشمه ی آب شیرین اینجاست، اینجاست، اینجاست”
اما تو اسپانیولی نمی فهمی
یک، دو، سه
آماده!