فیل سوارانِ تازه نفس
در خلاء
چون
از جاده ی مِه زده و پرت به خانه شبیخون زنند
و دامن خاکی شان را از خاک من و تو بتکانند
و به رسم تعارف
بادیه ای از شیرِ مار بر بساطِ شام در باغچه بیفزایند
و خیشِ عتیقه از نهانخانه بردارند
و با انگشتان دهقانی شان
خاک را شخم نزده،
عرق نریخته،
دانه ی گندیده را باز برویانند
میان خاکِ من و تو
و زنی که با سبدی خالی از بازار برمی گردد
و قفسه ی کتابی در خالیگاه خانه اش نمی یابد
سایه ها پرنفس برمی خیزند.
آتلانتا، شانزدهم ژانویه ۲۰۱۵