به هنرمند میهن مان: هادی خرسندی
. . . .
رقص پرآشوبِ ذره های افروخته،
در پیچ و تاب درد
و فریاد لبهای بسته ی انتظار
در بیکران
آنگاه . . . .
نخستین اشعه
و آبشاری از خون ُتُنک،
برکه های ارغوانی نور
و بازی سرانگشتانِ چیره ی آتش،
بر انتهای شب
تا که ققنوسی پر کشد
از خون بسته ی آتش
به منقار، پیامی
سورتمه ی ابری به تاخت
بر لب برکه، خالی سیاه می کوبد
وآنگاه . . . .
فرشی از دیبای سپیده،
و قدم رنجه ی پدر تاجدار
که چیره بر چشم انداز
دختران خیال را
نخست برهنه و بیرنگ
سپس سبویی از شوکران داده
می نوشند
. . . .
در کسالت شیری یکدست
به پیکارِ روزمره گی،
سیاه و زرد و سفید و سرخ،
نشسته ایم ملول
تا
طلوع خیالی بر جبین
روز را
دگر باره
بیفروزد.
نوامبر ۲۰۱۳