می یابمت
پیش از اتفاق
هنوز در خُمِ شراب سرکه می جوشد
و هستی در اترغوطه ور است
هنگامیکه عجوزه ی هزار هزار ساله، خط کشی در دست
لبان آرمیده بر هم را
جدا می کند در دو صف
صفی را دو بال گسترده ی پرواز
دیگری را پایی لنگ، چوبی زیر بغل،
گاه چشمی کم سو
و من گامی در گریز، پایی ایستا، خارج از صف، بی انضباط
ناشکیبا تا جهان را درنوردم
چنگم بر دامنت،
دلدادگی . . . .
پنجه نمی گشایم
پایی دوان، گداخته در سیاله ی خورشید
پایی لغزان، در کشمکشِ مردابی لزج
دو بال،
بهنگام پرواز زخم و دردناک.
بر فراز آسمان، فوریه ۲۰۱۳