از پشت سایههای درهم باغ
پیش از این صدای پارس سگ همسایه را شنیده بودم
این بار با زنگ هشداری
که غریبه ای به باغ پای نهاده است
پیش از این صدای غوک را
درفریاد شبانهاش شنیده بودم
اما نه چنین شوم و هراس انگیز
پنهان بزیر برگچهای در ساحل
و دریاچه سیاه و بیحرکت،
دو پارو تا نیمه در آب
زورقی در لنگر،
به انتظار!
من وهمسایه
چشم به زورقی ناشناس
سر در شانه فرو برده،
فراموش کرده بودیم
پیش از این، در خیابان او را دیده بودم
سر بر گردن افراخته
رهگذران گاه و بیگاه سلامش میدادند
تا که چهره بچرخاند
کودکان جیغ میکشیدند، میگریختند
من هرگز سلامش ندادم
اما امروز
بر سکوی خانهام نشسته،
جم نمیخورد
با چوب میرانمش چون سگ همسایه
دست بر هم میکوبم تا چون صدای غوک خاموشش کنم
اما پرده که پس میزنم
بزیر مهتاب کمرنگ
بر سکو چمباتمه زده
چشم در پنجره
به انتظار!
پیش از این در چهار دیواری بی دریچه
نتهای فلت** را درکلید ماینُر شنیده بودم
بی فلت، ایی فلت**
دلدادگی و مرگ را دگر باره در هم میآمیختند،
در هم میآمیختند
این بار آهنگساز دیوانه
در سالن سینه ام جا خوش کرده
با تار تارش
آهنگ پشت آهنگ در کلید غم مینوازد
آه دلدادگی . . .
از دریچهی شگفت تو
سکوی خانه خالی است
ذوق زده
بالهایم را میگسترم
به بام میروم
آغوش بسوی آسمان میگشایم
ستارههایم را میشمارم، دور و نزدیک، از هر سو
چشمک میزنند، بیتاب میشوم
اینهمه ستاره، اینهمه ستاره
پردهی سیاه شب در نقرهی شوق میلرزد
بدور خود میچرخم، میچرخم
گردابی از ستاره مرا در خود فرو میبرد
یا من بر آسمان،
یا آسمان بر زمین نشسته است
در بزم پنهان شب فرو میروم، گم میشوم
و غوغای دلنشین سکوتش
هستیام را تسخیر میکند
و صدایی، صدای غوک و سگ نه،
صدای زوزهای است
که از حنجرهای سرد بر چهره ام فرو میریزد
و آنهمه ستاره، آنهمه ستاره خاک میشوند
و دهشت دستی محکم بر شانهام!
شانه بالا انداخته
سر تکان میدهد
نگاه در نگاهم،
مردمکهایش در اخطار و یقین
زورقبان!
*G minor
** ♭B♭, E
شوپن
Nocturne No.6 in G minor, Op.15 No.3
♭=flat
آتلانتا ۲۰۱۲/۷/۲۸