<کشتار ۶۷ و کشتار مردم غزه: بخش کمی از این متن را با شعر خوانی در مراسم یادبود جانباختگان ۶۷ بنیاد خویی خواندم و نوشته ی زیر متن کامل این نوشته است.>
با درود و سپاس از بنیاد خویی که پیوسته یاد جانباختگان را گرامی می دارد، این یادآوری هر ساله و پیوسته برگزاری این مراسم را سپاس! یاد شعله افروزان، یاد آنان که به هنگام تاریکی و هنگامی که اکثر مردم ایران هنوز نسبت به ج.ا توهم داشتند یا هوادارش بودند، بر خلاف موج آنچنان گستاخ شتافتند که جان عزیزشان را مایه گذاشتند، گرامی باد. داشتم فکر می کردم که این جانباختگان درست در سالگرد ده سالگی انقلاب به قتل رسیدند، ده سالگی جنبشی مغشوش که به انقلابی ارتجاعی انجامید، سرانجامیدن انقلاب به ارتجاع، شاید یکی از دلایلش، جدا از معادلات جهانی، داشتن درصدی چهل یا شصت درصد بی سوادی مردم ایران نیز بود. ج.ا از روز های اول به قتل مخالفین پرداخت، هفته های اول از قتل سران رژیم قبلی آغاز کرد، در ماه های اول، مبارزین کردستان را به قتل حکومتی رساند و بدون وقفه از قتل گروهی به گروه دیگر تا همین امروز پیوسته ادامه می دهد و هنوز مشغول جنگ و سرکوب و کشتار است، به شیوه های مختلف.
اما ای کاش چهل سال در معرض این کشتار ها و شکنجه ها بودن، به ما بینشی عمیق تر از آنچه داریم، می داد، ای کاش به ما همدردی بی مرز را می آموخت نسبت به تمام مردم تحت ستم جهان و از جمله اکنون نسبت به مردم غزه! ای کاش ما رهروان آنانی بودیم که با صدایی بلند در وحشت دیوار و دژخیم، به قدرت و قدرتها “نه” گفتند، ای کاش حداقل مبارزین ما، اینروزها همه بی ترس از قدرتهای جهانی، کشتار همگانی مردم غزه را با قاطعیت محکوم می کردند، و ایکاش تحت تاثیر میدیا ها و قدرتمندان جهانی برخی از آنها این همه با سفسطه و دست به عصا به این فاجعه نمی پرداختند. ای کاش روشنگری می کردند، این دوستان باید بدانند که با تکرار سخنان درست اما “ناقص”، نمی توان نیت و ترس خود را پنهان داشت، امروز نمی شود برای موضع گیری به کشتار مردم غزه تنها ج.ا را محکوم کرد، بدون محکوم کردن بمب اندازان و اشغالگران! برخی از ایرانیها به دو دلیل نسبت به جریانات جنگ اخیر با توهمی ساختگی شانه از بار همدردی با مردم غزه خالی میکنند، اول، قدرت و نفوذ اسرائیل (مالی و میدیا ها) در جهان و متهم کردن هر معترض به کشتارِ اسرائیل را به یهودی ستیزی. و دوم از ترس ِدر یک جبهه قرار گرفتن با جمهوری اسلامی. در مورد اول، گاه و بیگاه، منافع این دسته از ایرانیان غرب نشین به خطر می افتد، چه به دلیل مالی و شغلی یا بخصوص برای آنانیکه در میدیهای فارسی زبان در خارج از کشور، نان و نامی دارند، همه می دانند، همه می دانند! در مورد دوم، شگفتا که عامه ی مخالفان رژیم در کشور، که شبانه روز می گویند که هیچ گفته و ادعایی را از رژیم جمهوری اسلامی باور ندارند، دلسوزی ظاهری و کمک رژیم را به مردم غزه باور می کنند؟!! اما حداقل روشنفکران ما باید با ژرف اندیشی بیشتری، بدانند و بگویند که جمهوری اسلامی از های و هوی کمک به فلسطین، تنها به فکر تقویت جناح های نظامی متحد خود در منطقه است تا موضع خود را تقویت نماید. اگر جمهوری اسلامی نگران مردم فلسطین بود، باید به فلسطینی های تحت دولت خودگردان فلسطین نیز کمک رسانی می کرد. آخر چرا رژیمی که دیکتاتور است و مردم هم کیش و وطن خود را به زندان می افکند و اعدام می کند، باید به فکر مردم خارج از کشور خود باشد؟ رژیم ایران تنها به فکر تقویت نیروهای نظامی متحد خود است و حتی حماس را تا جایی استفاده می کند که به منافعش کمک برساند.
به اصطلاح یکی از مترقی ترین رادیوی رسمی آمریکا که به اسم رادیو ملی سراسری است وقتی می خواهد بخشی از کشتار هر روزه ی غزه را خبر بدهد برای هر خبر، هر روز اینگونه آغاز می کند: در پی حمله ی سازمان تروریستی حماس به اسرائیل در هفتم اکتبر و کشتن …نفر از مردم عادی اسرائیل و گروگان گرفتن چند صد اسرائیلی، امروز ….”مکان”… بمباران شد و چندی کشته شدند. برخی از ایرانیان حتی به اصطلاح چپ نیز با کمرویی رونوشتی کمرنگ تر از این نوع برخورد را دارند. کشتاری مهیب و تاریخی را با حمله به حماس شروع میکنند و گاه با سفسطه جنایات اسرائیل را می پوشانند و از موضعی اولترا رادیکال، سخت به جمهوری اسلامی می تازند، بتازید ولی نه به نفع اسرائیل. حماس، جنبشی است که خود اسرائیل آنرا پشتیبانی کرد و در مقابل الفتح تقویت نمود. حتی شگفت زده شدم از یکی از چهره های شناخته شده و قابل احترام چپ که در مقاله ای شتابزده در مورد جنگ اسرائیل و نوار غزه تقریبا همینگونه موضع گیری کرد و با کلی گویی و همه را در این جریان یک کاسه کردن، تقریبا، گناه اسرائیل و نتانیاهو را کم رنگ کرد. که البته این نیز روشی شناخته شده است که همیشه توجه ها را به یک گروه و یا یک کل باید جلب کرد تا فرد (اینجا دولت یا دولتها) محو یا کمرنگ بشود، برای اثبات گناه یا بیگناهی یا هر مورد دیگری.
دوستان زرنگ نه سیخ بسوزه نه کباب باید بدانند که همه ی ما ماهیت اصلی مان را در سختیها و در این مورد در پیچ های تاریخی نشان می دهیم. داستان اینست که از ادغام مجاهدین انقلابی و اخوان المسلمین و دیگر نیروهای مشابه در سال ۱۹۷۳، در سال ۱۹۸۷، فردی به اسم احمد یاسین رسما این نیروها را با بنیاد نهادن سازمان حماس، سازماندهی کرد و اسرائیل این نیرو را برای مقابله با الفتح تقویت نمود، چنانچه در سال ۲۰۰۷ بین حماس و الفتح جنگی مسلحانه در گرفت. این سازمان را سپس جمهوری اسلامی و دیگر دولتها برای اهداف خودشان و نه برای مردم غزه تقویت نمودند. و صد البته که در زندان سر باز غزه برای شانزده سال، تنها سازمان نیمه مغشوشی بود که مردم غزه به آن در سال ۲۰۰۶ رای دادند و نماینده مردم فلسطین در نوار غزه شد، شما بگویید در سرزمینی ایزوله شده از جهان، در فقر و نبود هیچ امکاناتی (از جمله رشد فرهنگی و آگاهی سیاسی) چه آلترناتیوی بجز حماس برای مردم “مسلمان” غزه وجود داشت؟ آخر کدام فرد یا سازمان فعال حقوق بشری و مترقی اینگونه بین هموطنان و مردم دیگر مرزبندی می کند؟ عامه ی مخالف رژیم ایران با باور کردن ادعاهای رژیم ج.ا و به پیروی از اصل دوستِ دشمن من، دشمن من است، نسبت به مردم غزه همدردی ندارند و برخی نیز به دولت اسرائیل سمپاتی نشان می دهند و صد البته که گروه های خاصی آتش بیار این معرکه هستند و به نام حمله به رژیم اسلامی ایران و متحدانش، از اسرائیل دفاع می کنند.
راه حل اساسی و نهایی مسئله فلسطین و اسرائیل تشکیل یک کشور دموکرات و عادلانه است، کشوری که فلسطینی ها و اسرائیلی ها بدون هیچ تبعیضی در کنار هم و زیر یک دولت دموکرات با نمایندگان مساوی از طرفین اراده شود، تا چند نسلی بگذرد و تفاوتها کمرنگ بشوند و ذهنها روشن. اما در شرایط کنونی که منطقه و مردم به این درجه از آگاهی نرسیده اند، تشکیل دو دولت مستقل با برگرداندن زمینهای فلسطینی ها می تواند از تنشها بکاهد و کمی شرایط زیستِ فلسطینی ها را آسانتر و عادلانه تر نماید، هر چند امپریالیستها و دولتهای جنگ افروز برای تحکیمِ منافعِ خود مانع از این کار می شوند.
پیش از پیدایش جمهوری اسلامی این کشتار و اشغالگری وجود داشته و بدون جمهوری اسلامی نیز این کشتار هنوز ادامه خواهد داشت؛ مسئله حماس نیست، مسئله مردم غزه و سرزمین فلسطین هستند و بیدادی حداقل هفتاد ساله! حماس پدیده ای مقطعی است در یک جریان قدیمی و سیاه تاریخی، گاه بازیچه ی این و گاه بازیچه ی آن. امروز تنها با حمله به ج.ا نمی توان موضع مبارزاتی درستی گرفت، باید علاوه بر آن، در مقابل کشتارهای غزه، از موضعی مستقل و انسانی، قاطعانه قاتلین را محکوم کرد، آنچه را برای جمهوری اسلامی می خواهیم برای همه ی بیدادگران تاریخی بخواهیم، می گویید مرگ بر جمهوری اسلامی؟ بگویید و برای اضافه کنید: مرگ بر تمام حکومتهای فاشیست و قدرتهای بیدادگر در هر زمان و هر کجا. و این محکی است برای مبارزه، عدالت مرز ندارد و مبارزین واقعی ریشه ی تمام بیعدالتی های جهان را گره در هم خورده می بینند حتی اگر به ظاهر اینگونه نباشد، و زمان و میدیا ها و قدرتمندان دگرگونه جلوه اش دهند. باید پدیده ی قدرت و کشتار و سرکوب را با تمرکزی زمانی بررسی کرد، و یکپارچه در مقابل آن موضع گرفت و در هم کوفت، گاه امروز و فردا دارد ولی هرگز اینجا و آنجا ندارد! پس بهترین بزرگداشت واقعی برای جانباختگان ۶۷، “نه” گفتن به هر بیدادی است بخصوص بیدادهای حکومتی و قدرتمندان زمانه!
مرضیه شاه بزاز، اکتبر ۲۰۲۳