Jul 192010
 

تردید کو؟ ترس کجاست؟

از جان و دل دست به خاک آغشته ام

که بوم بیرنگ کسل رنگ زنم

در پیکرم چون تو دمی

در چنگم رنگین کمان

شوربجانم افکنی.

در شب کوتاه شگرف

میبوسمت تا به سحر

در گوش‌ات زمزمه‌ام

بیقرار

بازتمنا می کند برلاله‌اش

باید به کیشت سر نهم

فریاد فرهادها

از غار‌های تو به تو

ره ببرد، گذر کند

اگر که نه

کر میشوی، بیگانه‌ای

فریاد ماند درخلاء.

گوش بده

آخر شب

آنجا که سپیده بردمد

چینی به لب، چینها به فکر

در جامه‌ی چرکین کین

داس به دست استاده‌اند،

سرد و عبوس

تا نفست در تن من

صد پاره پاره بکنند.

لب بر لبت باز تا سحر

هر بوسه پیمانی شود، پر شورو شر

موج کبود عهدها

در ژرفشان

غلت خورم، شنا کنم، نقش و نگار به هم زنم.

گاه در تن من می تنی

تار تارهای ابریشم

جانم لطیف میشود

جان های فسرده  را

سنگ ز سینه برکنم

زیر و زبرخانه ها

الماسهای گمشده

به جست وجوی صیقل دهم

درسینه شان صد کهکشان

از نقش لیلی آفرم.

بر تنت آویختم،

باز بده ارغوان، باز بده ارغوان

برهنه‌ام، برهنه شو

داس خدایان را به خشم

از هر طرف به های و هوی

در غزل گسستگی.

گوسنگبارانم کنند

ناف به نافت جان نهم

لب میگزم

آن چنته‌ی پر نغمه را

جانانه با جان می مکم

بگذار آن مرگینه ها

ازخشم خود در هراس

سوهان به داس افکنند.

در خلوت پر شور ما

رازنهفت به من بگو

این تب و تاب من ز چیست؟

در رختخواب صد قرون

هر دم به نقشی آورم این ارغوان

نیمی عقل، نیمی جنون

یکپارچگی

هر روز به فردا افکنم.

باز بگو

کآن  خموش سایه ها

ستاره شان هفت آسمان زیر جنون هستی

بیگانه‌ی دلدادگی

بهر چه کام

این در و آن درمیزنند؟

بگذار این خانه نشین

از پنجره تو را تماشا بکند

بر انگشتان فربه‌اش

تاول نشیند از تماس

گر که نخواد

ازسایه بیرون بزند.

که گفتمش

پای به رکاب بنهیم

نه برقطار یاوه ها،

به آن جهان

که این غریب گیس بلند

انگشت نشانه میرود

به  گذر فرداها

که کهنگی جان را ملال میکند.

و گفتمش

گر به کام خوش نیاد

دست به دست هم دهیم

از دورخارجش کنیم

بهانه ها، بهانه‌ی ماندنها، تکرارها.

نزدیکتر

باز در تنت میخزم

من حلزون، تو پیله اش

تو زندگی، من هسته اش

مرا به ژرفت میکشی.

باری شب به سر رسد

بوم چه شد؟ رنگ کجاست؟ نقاش کو؟

انگشتان چیره‌ام

در تو نقشی بسته‌اند.

من با سحر به گوی و خند

اشاره ای، خنده زَند ، من بجهم

ستاره ی سحر شوم.

بیا ببین

داس بدست های خشن

با داسهای تیزشده

بجای تو، بجای من

گردن خود

پارپاره کرده اند.

مرضیه شاه بزاز

جولای  2010

 Posted by at 3:33 PM

 Leave a Reply

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

%d bloggers like this: