آی حرامزادگان*
پای بر خاک، سر در ناکجا پیدا
هنوز سرسبزم!
چشم بر بال عقابی که آشیان در من داشت
در مداری دور در پرواز!
.
می توانستم در کولاک ادغام شوم
غارهای کهنه و نمور، یک به یک ویران
صخره ها در هم فرو ریزم
می توانستم گره از باد بگشایم
مهمیز بر گرده ی توفان،
سواره،
بر دشت و کوچه فریاد شوم
غبار که فرو نشیند
کودکان با شگفتی
دست بر چشم مالند، افسانه ای سازند.
.
بر فراز قله ای
بر نک پا، می توانستم بازو بگشایم
ایکاروس را چون پشت سر بینم
با همدلی و خنده ای
گوی از او بربایم.
.
می توانستم در کتابی قطور
جام جهان نمای صد قصه باشم
آغوش مادری
یا که کرسی گرمی در شبهای بورانی!
.
نه چون او که از ترس، کیسه ی زر خود می اندوخت و
ساق بید را اژدها می کرد
می توانستم من
رقصنده ی معبدی باشم
با جادوی انگشتانم
اژدهای هفت سر را شاخه ی زیتون گردانم!
.
می توانستم با درودی
بر لب دل افسردگان، ابریشم لبخند از پیله برون آرم
یا که در هر فصل و گلستانی
گلی باشم
یا که گستاخ به آن شیرین سخن نکته ای گویم:
ز گلستان تو خوشتر، لاله زار ماست، همیشه پایش بر جای!
.
ایکاش نام آن یاران را بر برگ برگ هر لاله ای در بهار می نوشتیم!
.
می توانستم پشت بلند ستون خانه ای نوساز
در کمین بنشینم
با نعره ای از “هااااای”
شهر کهنه را بیدار، دل را به تپش آرم
یا که در گذرم از فاضلابها، می توانستم رهگذری بی اعتنا
سر خویش پیش گیرم و کود برگیرم.**
.
می توانستم با دقت بورخس
نقطه نقطه، برگ برگ پاییز را بخوانم و
بفهمم که یاری، چون دشمنی در گذر است!
.
“آی حرامزادگان”
پلی در چشم انداز و
زنگ جرسی می آید
بر گنجینه ی من دست میآزید
شبپا می بیند و به روز می نگارد!
.
خاک محدود است و خانه دلگیر و
موج بلند بر دروازه می کوبد
بپرم یا نپرم؟
.
*با پوزش از بکارگیری این واژه، هر چند مفهوم دیگری را اینجا بر دوش می کشد، به نقل از پاپیون!
**از پاکیزه گردانی لجن فاضلابها، کود درست می شود.
آتلانتا، آوریل ۲۰۲۳