آی سفره ی آبیِ همیشه پر جنبش و سرشارِ ماهیان!
مرغابیان سرزمینهای گرم،
بر بلورِ دریاچه ی یخ
دیگر پرِ پرواز ندارند
و از جفت گیری ریشه ی تمشک با دانه ای که باد، پارسال پراکند
میوه های امسال مانده بر شاخه،
بی طعم و رنگ و نام
باغبانان را رغبتی به چیدن نیست.
من ماه ام، نیز اما در آسمان دیگران
بر مداری غریب، افتان و خیزان
سر برتافته هر دم پی بهانه ای، در محاقِ تردید می لغزم.
بزیر مهتاب،
دلدادگان دیگر
نگاه، در نگاه هم نمی دوزند
و چون دخترانِ افسانه ای کهن، چتریِ گیسوان سیاهش را،
بید مجنون
دیگر در شب و نقره نمی بافد
و دوستت دارم گزاره ای است مغشوش
گاه به ناچاری بر زبان می لغزد و گاه در تردید.
ماه ام و خالی از خود و خسته از خورشیدِ دیگران
بر صخره ی خیالی، دیگر پرتوِ رویایی برنمی تابانم
و بلمرانانِ شب، گستاخ،
مهتاب را به هیچ گرفته، چراغی زنبوری بر دکل افروخته
گواهِ اُفت و خیز موج را نادیده می گیرند.
ماه ای بی نام و نشانم
بر پیشانی آسمانی بلند
در کهکشان خورشیدها، رها
بگِرد خورشیدی نمی چرخم.
آتلانتا سپتامبر ۲۰۱۷
divanpress.com