Dec 072023
 

ما حرام زادگانیم

پدر خود کشته

با مادرمان همخوابه می شویم

در سایه ی مهرِ چوپانی،

با دو چشم بینا

در کهنه، غرق وُ از آن عبور می کنیم

اما ریشه را می دریابیم

ما حرامزادگان

از روزی که خدا را کشتیم

همیشه در سفر، پی خدای لحظه می گردیم

ما که زیر و زبر چیستانها را می دانیم

از طلسمِ پلهای لرزان

از کوچه های سلام بی سپاس

گِل آلوده

فروتن گذر می کنیم

کلوخ و سنگ بر سرمان

سگهای پاپیون دارِ، درنده، گردمان می گردند

در میدان،

گنبد و محراب لب شکافته تا چون عصا قورتمان دهند

چه می دانند

ما حرام زادگان، پاسداران زمینیم وُ

با دو چشم جویا

همیشه

برون از گستر و پیکرِ مرزها

همیشه

در سفریم.

…..
اوت ۲۰۲۱، آتلانتا

 Leave a Reply

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

%d bloggers like this: