Dec 072023
 

به یادگار
مانده از توفانی
بر قامت بلند بید،
شاخه ای آونگ.
نه چندان شاد که نوید فروردین را جوانه بر زند
نه چندان پژمرده
که از تنه دل برکند و بر خاک افتد
یا هزار دستانی را تا به نغمه ساز کند زخمِ توفان را، آشیان باشد
یا پوینده ای را، دمی به درنگِ اندیشه در سایه اش بنشاند
روزن دیدار و فردا بسته
بر عطش های تفته، خشکه خاشاکی
رقصان،
در آغوش هر هرزهِ بادِ رهگذر
فراموش کرده بیداد توفان را، بر پای شاخه های تازه رسته می پیچد.
.
.
آه تردید دیرپای
اینگونه در یقین، بر هراسِ باغ لنگر مینداز
یا ببارد ابری جوان، دانه های روشن رگبار
یا توفانی دگر
ورنه
سنگپاره ای!
.
.
آتلانتا، اوت ۲۰۲۱

 Leave a Reply

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

%d bloggers like this: