Jan 132010
تسلیم
باز سم می کوبد به در
باد دیوانه
پریشان یال
شیههاش در باغ می پیچد
ناچار پنجره می گشایم
غرق بوسهاش می کنم
در آغوش لرز
به اغوایی
برگ برگِ ارغوان
نثار قدمگاهش
در منظر باران هزار شعلهی رنگارنگ
هر صبح می ریزم
باد وحشی ویرانگر
بی آمرزش
به هرگوشهی خانهی من
تخم ویرانی می پاشد
من از بنیاد بر خود می لرزم
و در تمنای سبز بودن
در می یابم
شکوه شاخهی کهنه سالی را
که در آسمان طرحی بی برگ می ریزد
در تاریخ گلاویزیش با باد
مرضیه شاهبزاز
آتلانتا، ۲۴ آوریل ۲۰۰۸