خرداد هنوز به سر نیآمده
برگهایت
افسوس
زرد و نارنجی
با باد میریزند
و جهان تو از چرخش باز میایستد
هزار میوه که از بطن شکوفه برآمد
اکنون کال و ریز
بر خاک میپوسند
من که پرودگار تو بودم
باید چترم را بر سرت سایه میگشودم
تا ریشهات را
که حریصانه میمکیدند
از گزند دور دارم
اما من بازیگوشانه
شکوفههایت را میشمردم
و چندان به انتظار میوههایت،
سرخ و آبدار،
که غار نشینان در کمین را فراموش کردم
در چشم خیال من
لکهای سرخ* از میوهای شاداب
ماندگار بر خاک
آه . . .
باور نمیکنم
بر پردهی خاکستری
پیکرت چون خاطرهای کمرنگ در باد میلرزد
و زنبورها که در بزم شکوفه
بر شاخسارت
از پگاه تا شام
بد مستی میکردند
نومید
به باغ همسایه میپرند
در امتداد نگاه تو بر بالشان
خیسی آسمان را میتوان دید
من باید چترم را بر سرت سایه میکردم
و از سینهام
فوارهی شاهرگم را
در رگهایت میریختم
باید که بر ریشهات تمام فصل چمبره می زدم،
دیدهبانی میکردم
باید باغ را شبانه بر دوشم
به دشتهای خنک و خیس میرساندم
من پروردگار تو بودم
باید پیوسته هرزهگی را وجین میکردم
تا اینچنین آسان
هستیات را باد نلرزاند
اکنون که تابستان ندیده،
به فراسوی پاییز رسیدهای
بگذار بر مزار برگ
ساقهات را در آغوش کشم
و بر آستانِ اندوه نهالستان
که برگریزانی
پیش از فصل
آسمانش را بر خاک فرو میریزد
زانو زنم
تا آن روز.
آتلانتا، ۲۰۱۲/۷/۱۸
* لکه بزرگ سرخ، توفانی که بر سطح مشتری جریان دارد و از زمین در نمای لکهای سرخ بر تلسکوپ دیده میشود.