به یادگار
مانده از توفانی
بر قامت بلند بید،
شاخه ای آونگ.
نه چندان شاد که نوید فروردین را جوانه بر زند
نه چندان پژمرده
که از تنه دل برکند و بر خاک افتد
یا هزار دستانی را تا به نغمه ساز کند زخمِ توفان را، آشیان باشد
یا پوینده ای را، دمی به درنگِ اندیشه در سایه اش بنشاند
روزن دیدار و فردا بسته
بر عطش های تفته، خشکه خاشاکی
رقصان،
در آغوش هر هرزهِ بادِ رهگذر
فراموش کرده بیداد توفان را، بر پای شاخه های تازه رسته می پیچد.
.
.
آه تردید دیرپای
اینگونه در یقین، بر هراسِ باغ لنگر مینداز
یا ببارد ابری جوان، دانه های روشن رگبار
یا توفانی دگر
ورنه
سنگپاره ای!
.
.
آتلانتا، اوت ۲۰۲۱
Dec 072023