تسلیم
باز سم می کوبد به در
باد دیوانه
پریشان یال
شیههاش در باغ می پیچد
ناچار پنجره می گشایم
غرق بوسهاش می کنم
در آغوش لرز
به اغوایی
برگ برگِ ارغوان
نثار قدمگاهش
در منظر باران هزار شعلهی رنگارنگ
هر صبح می ریزم
باد وحشی ویرانگر
بی آمرزش
به هرگوشهی خانهی من
تخم ویرانی می پاشد
من از بنیاد بر خود می لرزم
و در تمنای سبز بودن
در می یابم
شکوه شاخهی کهنه سالی را
که در آسمان طرحی بی برگ می ریزد
در تاریخ گلاویزیش با باد
مرضیه شاهبزاز
آتلانتا، ۲۴ آوریل ۲۰۰۸