اندیشه های خاک
باغ بوی مرده می دهد
با کوه لاشه های کرم کرده
آخرین گل
که بر شاخسار خشکید
جسد هایمان باد کرد
در شتاب تلاشیشان
از ورم کودها
بسان آواز های دور از فهم
بر شاخه های شاه توت
کرمها آویزانند
حتی این کلاغ پیر حریص
با اشتهای زمختش
با قارقار انزجار
گرسنه پر می گیرد
تا که ما در مرگ باغ می گرییم
اندیشه های خاک را
سار کوچکی
به افق های دور دست می رساند
مرضیه شاهبزاز
آتلانتا، جولای ۲۰۰۸