Jan 142010
 

نــرو


نرو

هربار که پای در راه

تب بی تابم می کرد

باز همان کلام ملال انگیز بود

نــرو

و صدای سقوط سینه ام بود

در عمق سیاه ترین چاه

و اکنون که در التیام حسرتم

جامه به در می کنم

در تلاش پیوند شکننده یی دیررس

با آواز شاد و دور ملوانان

دریا

مرا

بر خلوت ساحل کسل می راند

چون پوسته ی صدفی خالی از مروارید

که قطره ی شفافش آنقدر پایید که گندید

زیرا من

در زندان دودلی هایم

بیماری را همیشه بر مرگ ترجیح می دادم


مرضیه شاه بزاز


[ آتلانتا، اوت 2006 ]

 Posted by at 1:00 PM