Mar 202016
 

 

دلدادگانِ  برکه های زلال!

دلدادگانِ راه جُسته مهرتان در جان مرجانها!

نوش باد

آن کَفی که از دریا نوشیدید،

آوازتان هنوز در گوش گردابها می پیچد

نجات غریقها

بر ماسه های گرم ساحل،

تبدار

چشم بر دریایی دیگر هنوز اما، تا مروارید به کف آرند

بر تپه ی سفید شنی

معبدی است

که  در آن، باز به دارِ فردا

قربانیان را می آویزند،

فرزندانشان را نگون بر اسبهای سیاه

در میدانِ بی انتهای توطئه  رها می کنند

قاتلان

صله در چنگ

از مرکز زمین

به آسمان می روند، نوای فلوت بر می خیزد

طغیانگران پشیمان که از نوکران فرومایه ترند

در نیمه راه ساعت شنی

تاج بر سر خدایان می گذارند

و فوج فوج، خمره در دست،

تاجران خراجگزار

زانو بر آستانه می زنند

حبابی بر حبابی

پیوسته،‌ اما بی شتاب می ریزد

باشد که زنگ بصدا در آید

و رای صادر شود.

..

آتلانتا، سه بهمن ۱۳۹۴

 

 Posted by at 5:23 PM

 Leave a Reply

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

%d bloggers like this: