سپری شده
برای دکتر رضا غفاری
آه نگاه کن
تا من و تو چشم برهم گذاشتیم
از درد
زمین در التهابی عاشقانه
شتابان به گِرد خورشید گشت و گشت
بی التفاتی به ما
در رنگ پریدگی آسمان
دل از خاطره و اندیشه بدار
و چشم بر چشم من بگذار
ببین
که در سراسر دشت
کسی برای مرگ پیامبران مویه نمی کند
و بر پلهای لرزان
پیامبر های نو رسیده
در خاموشی آیه ها
دو بیتی های کودکانه می خوانند
بی انتظار معجزتی
و کتاب های یقین
بادکنک های ولگرد آسمان شده اند
در بازی پر جنجال کودکان
خانه ی آن عشق و آن اندوه افسردست
میدانم
که عطر شیرین کاجهای چشم به راه
به نیمه خواب و خیالت کشانده اند
اما آن دلبری
که در چهار راه گذار
با اسم رمز « بهار»
بر سر قرار باید می آمد
هرگز نمی آید
دیگر پیرست
چون چشم فرتوت من و تو
پس بی دریغ ِ بهار های از دست رفته
بگذار بگذار دل به دریا زنیم
و از مردمک دلبر تازه رسیده یی از مداری دیگر
بوسه یی برداریم
مرضیه شاه بزاز
[ آتلانتا، 9 سپتامبر 2008]