تـــازه‌ها

چکیده

یک روز برفی بلند

از اینجا که گرمی خونِ ملتهبِ زمین با سردی برفهای آسمان همیشه در کشاکش است، چهار رود به چهار سوی جهان روان می شوند، اینجا باغ عدن است. و خانه ی ما درست در نقطه ی تلاقی قطرهای باغ بنا شده و بر پایه ای سست، صد پله بالاتر از کوچه، جا خوش کرده است. […]

مرا به نقش خود می آفرینی

مهاجرین، به تقویم، روز را می شناسند اما -چون آوارگی خویش در خیابان- جایگاهش را در فصل به اشتباه می گیرند. می گویم درختها ناپیدا و برگهای ریخته، خشک و له شده اند می گویی “کارِ رهگذرِ ِنابکارِی است، زمستان نمی رسد” می گویم چه زمستان و چه توفان و یا گیرم که این درختزار […]

مادیانِ شب

 صدای له شدن برگهای خشک بزیر قدمهایی سبک و شتابان از پنجره ی باز به اتاقم می لغزد، این وقت شب؟ اندکی از نیمه ی شب گذشته، چراغ را خاموش می کنم و پنجره را می بندم و پشت شیشه ی تازه ی اتاقم به تماشا می نشینم تا بهتر ببینم، پیکره ی زنِ جوانی […]

هنگامیکه پاییز کهنه را می میراند

ندانهایش را کشیده اند اما طعمه را وا نمی نهد رو به آسمان،‌ پوزه اش خونین تا آخرین ستاره را ببلعد. نه گلستانی است غریق باده، نه ساقی زیبارویی نه خشکایی بزیر صخره در نومیدی تشنگان. اینجا همسفران نه پی شمس، شوریده اند نه در هوای دیدارِ مصلوبی و پیمانی، تا به پاداش، به هرچه […]

سقوطِ ایکاروس 

بنا بر اساطیر یونان، ایکاروس با پدرش دئادالس در جزیره ای زندانی بودند، پدرِ صنعتگرش برای فرارِ ایکاروس دو بال از پر و موم ساخت تا با آنها پرواز کند و به او سفارش کرد زیاده به خورشید نزدیک نشود تا بالهایش نسوزند (بخوانید بلند پروازی و پند پدران برای میانه روی)، ایکاروسِ بلند پرواز […]

در طراوت اندیشه ات

  “به کیهان نژاد که پیوسته از او می آموزم”   و حضور پر رنگ و آواز تو در گستره ی بیرنگ و صدا و انعکاس آن در دیده که آنگاه دگر گونه می بیند و گوش که آوای گنگ و خاموش و غریبانه را اکنون ،با سی و دو حرف شفاف در خود می […]

بخش‌های دیگر

بررسی

برگردان: مرضیه شاه بزاز

داستان

شعر