Jan 312015
 

فیل سوارانِ تازه نفس

در خلاء

چون

از جاده ی مِه زده و پرت به خانه شبیخون زنند

و دامن خاکی شان را از خاک من و تو بتکانند

و به رسم تعارف

بادیه ای از شیرِ مار بر بساطِ شام در باغچه بیفزایند

و خیشِ عتیقه از نهانخانه بردارند

و با انگشتان دهقانی شان

خاک را شخم نزده،

عرق نریخته،

دانه ی گندیده  را باز برویانند

میان خاکِ من و تو

و زنی که با سبدی خالی از بازار برمی گردد

و قفسه ی کتابی در خالیگاه خانه اش نمی یابد

سایه ها پرنفس برمی خیزند.

 

آتلانتا، شانزدهم ژانویه ۲۰۱۵

 Posted by at 12:23 AM

 Leave a Reply

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

%d bloggers like this: