Feb 182014
 

به هنرمند میهن مان: هادی خرسندی

. . . .

رقص پرآشوبِ ذره های افروخته،

در پیچ  و تاب درد

و فریاد لبهای بسته ی انتظار

در بیکران

آنگاه . . . .

نخستین اشعه

و آبشاری از خون ُتُنک،

برکه های ارغوانی نور

و بازی سرانگشتانِ چیره ی آتش،

بر انتهای شب

تا که ققنوسی پر کشد

از خون بسته ی آتش

به منقار، پیامی

سورتمه ی ابری به تاخت

بر لب برکه، خالی سیاه می کوبد

وآنگاه . . . .

فرشی از دیبای سپیده،

و قدم رنجه ی پدر تاجدار

که چیره بر چشم انداز

دختران خیال را

نخست برهنه و بیرنگ

سپس سبویی از شوکران داده

می نوشند

. . . .

در کسالت شیری یکدست

به پیکارِ روزمره گی،

سیاه و زرد و سفید و سرخ،

نشسته ایم ملول

تا

طلوع خیالی بر جبین

روز را

دگر باره

بیفروزد.

نوامبر ۲۰۱۳

 Posted by at 7:05 PM

 Leave a Reply

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

%d bloggers like this: