Jan 152010
 


دنیای کُهن


در این خانه‌ی سالمندان‌

‌ساکنین فرسوده‌

‌‌با اندیشه های کهنه‌

مویه سر می دهند‌

‌با چشمان نزدیک بین‌

و مدام‌

در پرداخت بدهکاری همیشگیشان به آسمانها‌

‌‌آسمانهای سرد و عبوس و ساکت‌

و چه دلتنگ می گریند‌

‌بر تصویر غبار گرفته‌ی شقایق‌

‌‌به یادگار آویخته،‌

‌‌‌در راهرو های تاریک‌

که هر صد سال‌

‌بر بام کسل این خانه‌

‌‌تنها یک شقایق شکننده می روید‌

آه!‌

حضور ناساز معشوق من که می پوسد‌

با ارغوان چهره‌اش‌

‌‌در گرمای عشقی فراموش شده‌

که در این اندرونی‌ِ نمناک‌ِ ناچار‌

‌هر دَم‌

‌‌ستاره‌یی را‌

‌‌‌از کهکشان سینه‌اش‌

‌‌‌‌به خاکستر می راند‌

و سلامت او چه غریب می نماید‌

‌در این تب واگیردار مزمن‌

‌‌‌‌و طبیبان نادان‌

روزها، روزهای بی فردا‌

و معشوق من پر از باور فردا‌

‌‌در تب اشتیاق لمس شقایقها‌

از این حضور بی اختیار‌

‌سر بر دیوار می کوبد و می گوید:‌

در این خانه‌

‌نوزادان نیز‌

‌‌سالمند چشم به جهان می گشایند‌


مرضیه شاه‌بزاز

آتلانتا، ۸ جولای ۲۰۰۸

 Posted by at 12:26 PM

 Leave a Reply

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

%d bloggers like this: