Jan 142010
 

سپری شده


برای دکتر رضا غفاری


آه نگاه کن

تا من و تو چشم برهم گذاشتیم

از درد

زمین در التهابی عاشقانه

شتابان به گِرد خورشید گشت و گشت

بی التفاتی به ما

در رنگ پریدگی آسمان

دل از خاطره و اندیشه بدار

و چشم بر چشم من بگذار

ببین

که در سراسر دشت

کسی برای مرگ پیامبران مویه نمی کند

و بر پلهای لرزان

پیامبر های نو رسیده

در خاموشی آیه ها

دو بیتی های کودکانه می خوانند

بی انتظار معجزتی

و کتاب های یقین

بادکنک های ولگرد آسمان شده اند

در بازی پر جنجال کودکان

خانه ی آن عشق و آن اندوه افسردست

میدانم

که عطر شیرین کاجهای چشم به راه

به نیمه خواب و خیالت کشانده اند

اما آن دلبری

که در چهار راه گذار

با اسم رمز « بهار»

بر سر قرار باید می آمد

هرگز نمی آید

دیگر پیرست

چون چشم فرتوت من و تو

پس بی دریغ ِ بهار های از دست رفته

بگذار بگذار دل به دریا زنیم

و از مردمک دلبر تازه رسیده یی از مداری دیگر

بوسه یی برداریم


مرضیه شاه بزاز

[ آتلانتا، 9 سپتامبر 2008]

 Posted by at 10:44 AM

 Leave a Reply

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

%d bloggers like this: