Jan 292014
 

بیگانه  . . .

بیگانه . . .

بیگانه . . .

پرتاب شدیم

چون حرامزادگان

ورای اقیانوسهای فراموشی

من با قایقی، بادبانش بازیچه ی صد بادِ ویرانگر

گفتم مِهرِ خاکش  به دست آرَم،

بسویش باز خواهم گشت

اما این باد دیوانه که از کین آنها می وزد امشب

پوست می دَرَد

وآنچه را که میان ماست،

و آنچه را که نشاید

باز به جلوه در می آرد

آی قایقران . . . .

یا بادبان ورچین

پیشِ رُوُ، بر پهنه ی کبودِ دریا پارو زن

یا قایق واژگون!

که این باد یاوه می سراید

و آن چراغی که در گلوگاه برافروخته اند

ره به گردابی می بَرد در شب

ورنه

گشتیانِ پیر گشته اند و مکار،

در آشفته شبی اینچنین،‌

بی فانوس در دریا می گردند

تا چون جانیان

ما را

به آنسوی اقیانوسهای مرگ

باز رانند

آه . . .

قایقران . . . .

آتلانتا ۱۸ ژانویه ۲۰۱۴

 Posted by at 9:06 PM